نازنین زهرا نازنین زهرا ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

فسقلی من وبابا

فدای تو دختر

سلام دختر گلم الان که این مطلب را می نویسم شما خیلی ناز خوابیدی الهی من به قربونت برم عزیز دلم .چند وقتیه که خاله هدی ازش خبری نیست. نمیدونیم داره چیکار میکنه؟! قربونت برم الهی از خدای بزرگ خیلی ممنونم که تو رو به من وبابات داد عزیز دلم خیلی دوست دارم. ...
30 مرداد 1393

یک روزهیجان انگیز با خاله فری وسپهرگلی

سلام نازنینم الان که این پست را مینویسم خیلی ناز خوابیدی قربونت برم دیروز خاله فری وسپهر گلی اومده بودن خونمون. خاله فری خیلی باهات حرف میزد هر وقت باهات حرف میزد توهم بهش می میخندیدی قربون خنده های قشنگت برم .من وبابا ناصر وخاله فری وعمو غلام مواظب بودیم یه وقت سپهر گلی تنها گیرت نیاره.اینقدر سسپهر قربونش برم شیطون شده که خدا میدونه. سپهر قشنگم خیلی تو رو دوست داره .دیشب بهش گفتم چرا اذیتش میکنی؟  قربونش برم گفت نازنین صداش میکنم جوابمو نمیده .بهش گفتیم که تو هنوز کوچولویی اما خوب اونم کوچولو دوست داره باهات حرف بزنه بازی کنه وشماهم باهاش بازی کنی وجوابشا بدی.الانم خیلی خسته ای الهی من قربونت برم.عکس های پسرخاله سپهر وخاله فری هم درآی...
29 مرداد 1393

عکس های فسقل من در حالت های مختلف

الهی من قربون تو دختر برم .نازنیم خیلی دوست دارم. نازنین زهرا: اینا از جون من چی میخوان؟؟؟؟؟؟!!!!!! اینم عکس نازنین وبابا ناصرش که ما را کچل کرد چرا عکس منا نذاشتی. نارنین زهرا:اخه بابایی چرا اینجوری منا بغل کردی؟ در اینجا باید از عمه صدیقه(عمه وسطی) تشکر ویژه داشته باشم.به خاطره کلاه قشنگی که برای دخترم بافته.   ...
27 مرداد 1393

صداهاو خنده های قشنگ دخملم

سلام دخمل قشنگم شما تازگی های خیلی هوشیار شدی و دوست داری دم ودقیقه مامانی باهات صحبت کنه ومیخندی قنج میری قربون خنده هات برم .خیلی دوست دارم .وقتی باهات صحبت میکنم خیلی قشنگ گوش میدی مامانی فدات بشه تازه هی سرتو بلند میکنی انگار میخوای بلند بشی  .. عزیز دلم صداهای که تازگی ها در میاری اخخخخخخخا یا بوف یا محکم میگی آقا، او او هم میگی و وقت های که حوصله ات سر رفته میگی نه نه نه پشت سر هم الهی قربونت برم ...
25 مرداد 1393

واکسن 2ماهگی نازنینم

سلام دختر نازم .الان که دارم این پست را می نویسم شما تو خواب وبیداری سیر میکنی امروز صبح با بابا ناصر رفتیم واکسن دو ماهگیتو زدی .قربونت برم خیلی گریه کردی من مجبور بودم پاتا بگیرم شاهد زجر کشیدنت باشم خیلی منو ببخش اما  بابایی طاقت نیاورد و رفت بیرون منتظر موند .یک کوچولو از پای نازت خون اومد .فدات بشم الان اگه هی بیدار میشی ومیخوابی میدونم درد داری .خیلی دوست دارم .خداجون به خاطر این فرشته کوچولو ازت ممنونم خودت مراقبش باش. ...
14 مرداد 1393

مشکلات دختر گلم

سلام  دخمل قشنگم امروز خیلی دلت درد میکرد.من وبابایی خیلی ناراحت بودیم .دو روز بود شکمت کار نکرده بود میدونستیم برای همین خیلی زجر میکشی .تا اینکه نزدیک ظهر شکمت کار کرد و دلت خوب شد خیلی خوشحال شدیم تو هم الان با خیال راحت گرفتی خوابیدی چند روز پیش زبونت پر برفک شده بود رفتیم دکتر بهت نیستاتین داد حالا خوب شدی. دختر گلم فردا دو ماهت تموم میشه باید واکسن بزنی از حالا نگران فرداتم که یه وقت تب نکنی خدا جون خودت مواظب دخترم باش.         ...
13 مرداد 1393

کچل کردن دخترم یه به عبارتی تراشیدن سرش

سلام  این عکسی که میخوام بزارم برای روزیه که بابا ناصر عزمش وجزم کرده بود سر دخمل قشنگمو بتراشه . هرچی من میگفتم نه میگفت بابا سرش عرق میکنه به خاطر این موهاست بزار بترام سرما میخوره ها من میگفتم مگه دخترم چقدر مو داره . آخرش قهر کردم وگفتم هرکاری میخوای بکن من قهرم سر دختر نازنینم تراشید .خیلی غصه خوردم اما خودمونیما به نظرمن که بهش میاد ..تازه یه کوجولو زخمش کرده بود که منم هی میگفتم وای دخترم سرش زخم شد .ولی همون دقیقه خوب شد.بعد به کمک مادربزرگش یعنی همون مامانی بردیمش حموم البته عمه مریم هم اومده بود ببینتش. فداش بشم من .     ...
2 مرداد 1393

اولین حمام که من وباباش بردیم

سلام دوستان من وبابا ناصر تصمیم گرفتیم نازنین را به حمام ببریم اونم دوتایی البته من بیشتر اصرار داشتم بابا ناصر میگفت بزار مامانم بیاد ما که بلد نیستیم من  لج کرده بودم و میگفتم نخیر آخرش که چی همش که نمیشه مامانت بیاد . خلاصه سرتونو درد نیارم همه وسایل را آماده کردیم خوب که لباس های نازنین را در آوردیم یادمون افتاد پنبه روغنی درست نکردیم تازه پنبه نداریم من سریع رفتم تلفن را برداشتم به مادر شوهرم زنگ زدم پنبه دارید برام بیارید ما خونمون بغل همه عمه نازنین پنبه را آورد. خلاصه حدود 5 دقیقه طول کشید تا پنبه درست بشه و بزاریم تو گوشش نوبت شستن بچه شد ما حدودا 10 و15 دقیقه توحموم بودیم وقتی شستن تموم شد سریع دور حوله پیچوندمشو از حمام برد...
2 مرداد 1393